یاد دارم یک غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
دوره گردم دار قالی می خرم دست دوم جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم گر نداری شیشه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست ناگهان آهی زد و بغضش شکست
اول سال است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
سوختم دیدم که بابا پیر بود بد تر از او خواهرم دلگیر بود
بوی نان تازه هوش از ما ربود اتفاقا مادرم هم روزه بود
صورتش دیدم که لک بر داشته دست خوش رنگش ترک برداشته
باز هم بانگ درشت پیر مرد پرده ی اندیشه ام را پاره کرد
دوره گردم دار قالی می خرم دست دوم جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم گر نداری شیشه خالی می خرم
خواهرم بی روسری بیرون پرید آی آقا سفره خالی می خرید؟؟؟!!!
53355 بازدید
13 بازدید امروز
22 بازدید دیروز
55 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian