عجب صبري خدا دارد
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
همان يك لحظه اوّل ، كه اوّل ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان ،
جهان را با همه زيبايي و زشتي ، به روي يكدگر ، ويرانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش مي ديدم ،
نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ، بر لب پيمانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
كه مي ديدم يكي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين ،
زمين و آسمان را واژگون مستانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
نه طاعت مي پذيرفتم ، نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده ،
پاره پاره در كف زاهد نمايان ، سبحه صد دانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان ، هزاران ليلي
ناز آفرين را كو به كو ، آواره و ديوانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
به گرد شمع سوزان دل عشّاق سرگردان ،
سراپاي وجود بي وفا معشوق را ، پروانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
به عرش كبريايي ، با همه صبر خدايي ، تا كه مي ديدم عزيز نابجايي ،
ناز بر يك ناروا گرديده خواري مي فروشد ،
گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
كه مي ديدم مشوّش عارف و عامي ، ز برق فتنه اين علم عالم سوز
مردم كش ، به جز انديشه عشق و وفا ،
معدوم هر فكري ، در اين دنياي پر افسانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد !
چرا من جاي او باشم .
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام
زشت كاري هاي اين مخلوق را دارد ، وگرنه من به جاي او چو بودم ،
يك نفس كي عادلانه سازشي ، با جاهل و فرزانه مي كردم .
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !
سه شنبه 12 بهمن 1389 - 10:13:32 AM