×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

حرفهاي تنهايي

گوش ميكني ؟

× زندگي خيلي قشنگه حتي اگه تنها باشي .
×

آدرس وبلاگ من

lilinazi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/lilinazi123

حالمان بد نیست

حال ما بد نیست غم کم میخوریم   

 کم که نه هر روز کم کم میخوریم    

آب میخواهم سرابم میدهـند 

عشق میورزم عذابم میدهـند

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب 

از چه بیدارم نکردی آفتاب؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بیگناهی بودم و دارم زدند

دشنه نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمی پشتم شکست

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام  

تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

عشق اگر این است مرتد میشوم     

خوب اگر این است من بد میشوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است     

کافرم دیگر مسلمانی بس است

درمیان خلق سردر گم شدم 

عاقبت آلوده مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو میکنم     

 آنچه در دل داشتم رو میکنم

نیستم از مردم خنجر به دست 

بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم، بت پرستی کار ماست     

چشم مستی تحفه بازار ماست

درد می بارد چو لب تر میکنم   

طالعم شوم است باور میکنم

من که با دریا تلاطم کرده ام  

راه دریا را چرا گم کرده ام؟

قفل غم بر درب سلولم مزن    

من خودم خوش باورم گولم مزن

من نمی گویم که خاموشم مکن  

من نمی گوم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش      

من نمی گویم مرا غم خوار باش

من نمیگویم دگر گفتن بس است       

گفتن اما هیچ نشنـفـتـن بس است

روزگارت باد شیرین شاد باش       

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آه در شهر شما یاری نبود؟        

قصه هایم را خریداری نبود؟

وای رسم شهرتان بیداد بود     

شهرتان از خون ما آباد بود

از درو دیوارتان خون میچکـد        

خون من، فرهاد، مجنون میچکـد

خسته ام از قصه های شومتان     

خسته از همدردی مسمومتان

این همه خنجر کسی دلخون نشد؟     

این همه لیلی کسی مجنون نشد؟

آسمان خالی شد از فریادتان       

بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام           

بویی از فرهاد دارد تیشه ام

عشق از من دور، پایم لنگ بود       

قیمتـش بسیار، دستم تـنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود     

تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ ... نه    

فکر دست تـنگ مارا کرد؟ ... نه

هیچ کس از حال ما پرسید؟ ... نه    

هیچ کس اندوه مارا دیـد؟ ... نه

هیچ کس اشکی برای ما نریخت    

هرکه با ما بود از ما میگریخت

چند روزی هست حالم دیدنـیست      

حال من از این و آن پرسیدنـیست

گاه بر روی زمین زل میزنم           

گاه بر حافظ تـفائـل میزنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت           

یک غزل آمد که حالم را گرفت:

ما زیاران چشم یاری داشتیم        

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

چهارشنبه 12 اسفند 1388 - 9:29:44 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


عجب صبري خدا دارد


گريبان عدم


قطار می‌رود ...


تو مهری و تو نوری


میون این همه دل


خدايا تو خود ما را عفو فرما


باز باران


داستان خيانت


انتظار


كوشش رود به دریا شدنش می ارزد


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

53364 بازدید

22 بازدید امروز

22 بازدید دیروز

64 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements